loading...
یه دل . . .
sina بازدید : 92 شنبه 16 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد،از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد.اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد،لیلی باید عاشق خدا باشد زیرا خداوند در آن دمیده است و هر که خدا در آن بدمد عاشق می شود.

لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی!!!!

لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد،سرخ سرخ، گلها انار شدند،داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند، بی تاب بودند،توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود، دانه ها بی تابی کردند. انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را خورد، اینجا بود که مجنون به لیلی اش رسید.

در همین هنگام خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است، فقط کافیست انار دلت ترک بخورد.

خدا انگاه ادامه داد: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من، ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان که طاقت دیدن عاشق و معشوقی را نداشت گفت: لیلی شدن ، تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.

آنان که سخن شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

اما مجنون بلند شد، رفت تا لیلی اش را بسازد ...

خدا گفت: لیلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن است


شیطان گفت: آسودگی ست، خیالی ست خوش.

بقیه در ادامه مطلب

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است و فرو در خویشتن رفتن.

خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: لیلی خواستن است، گرفتن و تملک کردن

خدا گفت: لیلی سخت است، دیر است و دور از دسترس است

شیطان گفت: ساده است و همین جا دم دست است ...

و این چنین دنیا پر شد از لیلی هایی زود، لیلی های ساده ی اینجایی، لیلی هایی نزدیک لحظه ای.خدا گفت: لیلی زندگی است، زیستنی از نوعی دیگر چون سخن خدا بدینجا رسید ، لیلی جاودانی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد. لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.

لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد، مجنون نیامد، مجنون نیامدنی است.

خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست، چراغانی دلش را، چشم به راهی اش را...

خدا به مجنون می گفت نرود و مجنون نیز به حرف خدا گوش می داد.

خدا ثانیه ها را می شمرد، صبوری لیلی را.

عشق درخت بود، ریشه می خواست، صبوری لیلی ریشه اش شد. خدا درخت ریشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.

سایه اش خنکی زمین شد، مردم خنکی اش را فهمیدند، مردم زیر سایه ی درخت لیلی بالیدند.

لیلی هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت لیلی باز هم ریشه می کند.

خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.

مجنون نمی آید، مجنون هرگز نمی آید. مجنون نیامدنی است، زیرا که درخت باز هم ریشه می خواهد.

لیلی قصه اش را دوباره خواند، برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد. لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود. خدا گفت : هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد ،لیلی! قصه ات را عوض کن.

لیلی اما می ترسید، لیلی به مردن عادت داشت، تاریخ هم به مردن لیلی خو گرفته بود.

خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد، دنیا لیلی زنده می خواهد.

لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی است.

لیلی! زندگی کن !

اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟

چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟

چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟

لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.

لیلی به قصه اش برگشت.

این بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگی.

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده ی گمنام و ......

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مهاجرت ويزا تور مسافرت صرافي در تاریخ 1391/08/09 و 22:11 دقیقه ارسال شده است

پيشنهاد ويژه مدير وبلاگ به بازديد كنندگان:



سايت مجله خبري ايراني مهاجريست بهترين سايت اطلاع رساني از آخرين اخبار و مقالات و بانك اطلاعات در ضمينه هاي:

1. راهنماي مهاجرت, شرايط مهاجرت و دريافت ويزا

2. معرفي تورهاي مسافرتي معتبر

3. معرفي صرافي هاي معتبر

4. معرفي مراكز اقامتي, هتلها, مراكز خريد و جاذبه هاي توريستي تمام كشورها

5. راهنماي اخذ بورس تحصيلي رايگان از كشورها

6. معرفي فرصت هاي سرمايه گذاري داخلي و خارجي

و هزاران مطلب و اخبار به روز در ارتباط با صنعت گردشگري و توريسم, آموزش, تجارت و ... در اختيار بازديدكنندگان قرار ميدهد.



حتما از اين سايت جذاب بازديد نماييد.

WWW.MOHAJERIST.COM


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این روزا گاهی دلم برای خودمم تنگ میشه واسه خودمی که همیشه هر موقع که باید نه میگفتم خفه شدم و گفتم عیبی نداره ساکت باش هیچی نگو اخه چرا؟ خوب بابا واسه اینکه دوسش داری واسه اینکه اگه بگی نه میزاره میره واسه اینکه یاد گرفتی که اگه میخوای کسی و داشته باشی همیشه باید یه کاری کنی که ناراحت نشه بس نیست این همه دلیل بچگانه؟؟ اره وقتی به این چیزا فکر میکنم مبینم که این روزا عجیب دلم هوای خودم و کرده هوای اینکه با جرات بگم نه دیگه نمیخوام... میگن همچنان باید دلخوش بود دلخوش به زخمهایمان ...زخمهای ماندگار ولی با این همه بازم یادم میمونه که ؛ حرفی نزنم که به کسی بر بخورد ...کاری نکنم که کسی ناراحت شود....خطی ننویسم که آزار بده کسی رو ...یادم نره اگر کسی حرفی زد به دل نگیرم.... يادم باشد که روز روزگار خوش است ؛همه دل دلی دارند که نباید ازرده اش کنم و تنها دل من دل نيست.ولی اگه یه روز ببینم اون با من ناراحته کاری میکنم که ازم متنفر بشه بعد تنهاش میزارم که بعدش غصه نخوره مثه کاری که الان کردم :((
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • تماس با ما
    EMAIL : sdmd7572@yahoo.com
    آمار سایت
  • کل مطالب : 130
  • کل نظرات : 93
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 150
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 229
  • بازدید ماه : 445
  • بازدید سال : 1,370
  • بازدید کلی : 20,582
  • کدهای اختصاصی




    مرجع کد آهنگ برای وبلاگ